پرهام شاهزاده زیبا روی ماپرهام شاهزاده زیبا روی ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

پرهام گل مامان و باباش

.....روز باشکوه تولد تو......

  دنیا تبسم کرده است امروز با یادت امروز بی شک اسمان ابی ترین ابیست چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست تولدت مبارک با سلام......   سلام به پسر شیرین تر از عسل خودم ........  امروز 14 بهمنه 92ست و پرهام من یک ساله شد....... بار خدایا هزارهزارهزاران بار در لحظه تورا سپاس که زیباترین هدیه وجودرا به من بخشیدی.... باورم نمیشه اما به راستی و حقیقتا پرهام من یک ساله شد...... یک ساله که صبح که ازخواب بلند میشم اولین چیزی که توجهم رو معطوف میکنه چهره پاک و معصومه پسرکی که اروم کنارم خوابیده...... یک ساله که شبا با حتی یک تنفس بلند تو از خواب میپرم و در اغوشت میگیرم...
20 بهمن 1392

پرهام از تولد تا هفت ماهگی

پرهام یک روزه ی مااااااااااااااااااا پرهام یک ماهه ی مااااااااااااااااااااااااااااااا(توی این عکس دقیقا یک ماهته ....متاسفانه از یک ماهگیت عکس چندانی در دست نیست گلکم) تو این عکس شما دو ماهته و برامون دیگه میخندیدی ناناز مامان تو این عکس شما سه ماهته و حسابی برامون اواز خونی میکردی جیگگگگگگگگگگگگگر تو این عکس شما دقیقا چهار ماهته و یاد گرفتی ا شیا رو دست بگیری و ببری به دهنت عسلم تو این عکس شما پنج ماهته و غلت میزنی و سینه خیز میری عروسکم(البته از چهارماه و نیم به بعد این کارارو میکردی)   توی این عکس هم شش ماهته که هم ...
25 آبان 1392

وروجک هشت ماهم به روایت تصویر

سلاام خوشگلم..........تاج سرم قند عسل........ناناز پسر جیگر پسر......                            وروجکم از شیرین کاری هات و اتفاقات هفته ای که گذشت عکس گرفتم برات میذارم بعدها که بزرک شدی خودت ببینی چه عسسسسسسسسلی بودی عروسک مامان .....                                                                                          ...
13 آبان 1392

شاهزاده هشت ماهه من

پسرقشنگم گل خوشبوی مامان سلام..............                                  الان که این مطالب مرو برات مینویسم شما هشت ماه و شش روزت و من از روز هفت ماهگیت تا الان یعنی دقیقا یک ماه و شش روز برات مطلب ننوشتم                                                                                                     &...
24 مهر 1392

ماه تمام من پرهام

تمام این دنیا در یک دستمووووووووووووووو تو دردستان دیگرم اگر دست دیگرم را بخواهند شاید اما دستی که تو دران هستی هرگز   روزهایی درزندگیم ارزوهای بیشماری داشتم پرهامم......وقتی طپش های قلبت را در درونم حس کردم تمام ارزوهایم به سمت تو شد و برای تو وووووووووووووووووووووووووو حالا که در اغوشم هستی میفهمم که تو خود خود ارزوی من هستی.....به خدایم گفته ام که خدایا دیگر هیچ.....همین که پرهامم روو دارم برایم اوج ارزوست.......امید و ارزوی من دوستت دارم.......... این قلب منه که برای تو میتپه پررررررررهامم پرهام شاهزاده زیبا روی ما تا این لحظه ،  6 ماه و 20 روز و 8 ساعت و 11 دقیقه و 11 ثانیه  ...
15 شهريور 1392

شاهزاده هفت ماهه ی من

پسر گلم عزززززززززیز دلم ناناز خودم سلام گل خوشبوی مامان امروز ساعت ده و 55 دقیقه صبح شما هفت ماهت شد عروسکم پرهام مامانی چقد رروزهای باتو بودن زود میگذرن قشنگم.....باورم نمیشه هفت ماه شبو روزام باتو بوده و همراه وهمنفس هر لحظه همدیگه بودیم پسرخوبم......از یه طرف احساس میکنم زود گذشته و از طرف دیگه انگاری سالهاست که تورو دارم ...... حتی تصور بی تو بودن برام مشکله پرهام....دوستت دارم گل خوشبوی مامان این عکسها رو هم همین یک ساعت پیش ازت گرفتم عروسسسسسسسکم اینجا از پشت مبل گرفتمت نا نیوفتی وروجک اما شما بس که وروجکی و شیطون میخواستی با ترفندهای خاص خودت خودتو از دستها رها کنی و بندازی رو مبل ...
15 شهريور 1392

نحا و مصطفی مهمان های پرهام

باسسسسسسسلام.اقا پرهام ما دوروز بود که مهمون داشت و حسابی سرش گرم بود قند عسلم.اقا محمود دوست قدیمی و هم بازی دوران کودکی بابا علی به اتفاق خانم و دوتا بچه های گلش مهمان ما بودند.دوستای گلمون از اهواز تشریف اورده بودن و پرهام  هم با کوچولو هاشون به نام های نحا و مصطفی حسابی بازی کرد...... (البته بابا یه دوست خیلی صمیمیه دیگه هم داره که امریکا زندگی میکنه با همین ناام) دوروز بود که فرصت نکرده بود مامانی با اقا پرهام بازی کنه بعد از اینکه مهمونای گلمون تشریف بردن حسابی با داداشم خلوت کردم و با هم بازی کردیم.... آخر شب هم مامان بردتش حموم و بعدش شیر خورد و راحت قند عسلم خوووووووابببببببید   ...
2 شهريور 1392

یکی یک دونه خونه ما پنج ماهه شد......

با سلللللللللللللام..........امروز 14 تیر 92 ساعت 10/55 صبح پرهام قند عسلم شاهزاده زیبا روی خونه ما یکی یک دونه درردونه خونه ما عرررررررررررررروسک جونمون پنج  ماهش تموم شد جیگرطلام پرررررررررررررررررررررررررررررررهام                                                                               از قضا امروز تولد 27 سالگی مامان حدیث هم بود .دیشب خاله الهه و امین و ارمان و عمو مهدی  اومدن خونمون و برای ماماان حدیث...
2 شهريور 1392