یکی یک دونه خونه ما پنج ماهه شد......
با سلللللللللللللام..........امروز 14 تیر 92 ساعت 10/55 صبح پرهام قند عسلم شاهزاده زیبا روی خونه ما یکی یک دونه درردونه خونه ما عرررررررررررررروسک جونمون پنج ماهش تموم شد
جیگرطلام پرررررررررررررررررررررررررررررررهام
از قضا امروز تولد 27 سالگی مامان حدیث هم بود .دیشب خاله الهه و امین و ارمان و عمو مهدی اومدن خونمون و برای ماماان حدیث هم کیکی زحمت کشیده بودن خریده بودن و برای مامانی جشن گرفتند
اینم عکسش
من تا میخواستم شمع ها رو فوت کنم آرمان خوشگل خاله زودی میومد و فوت میکرد
بابا علی زحمت کشید و برای مامان حدیث یک دوربین دیجیتال کنون بسیییییییییییار عالی و با کیفیت و خیلی قشنگ خریده برای تولدم.تا دیگه همش با دوربین از ججججججججججوجه طلامون عکسای با کیفیت بگیرم .........دستششششششش درد نکنه....
عکسای پرهام ناناسسسسسی تو روز پنج ماهگیییییش
این شاهزاده کوچولوی ما دستاشو که میخوره و وسایلاشو هیج تازگی ها به لباساشم رحم نمیکنه
امروز عصر با پرهام ناناسی با کالاسکه رفتیم بیرون و کلی با هم گشتیم و من براش به مناسبت پنجمین ماهگردش کادو خریدم.بلوز شلوار و یه شرتک و یه لیوان که باهاش اب بخوره.مبارکت باشه مامانی .........
البته بگم که توی این عکس اقا پرهام میخواست بخوابه چون کالسکه وایساد چشاشو بازکرد.بچم چشمای نازش بازه اما مغزش خوابه نانازم
اینجا هم دردونم داره تمرین میکنه که با لیوانی که مامان براش خریده آب بنوشه داداشمممممممممم....شیشه که اصلا به هیچ عنوان نگرفت و هر مارک و هر سرشیشه ای رو براش خریدم نگرفت اصلا دوست نداشت .نه شیشه نه شیر خشک....با چشمای نازش همیشه بهم میگفت :
مامان حدیث نه شیر خشک نه شیشه شیرمامان هممممممممممیشه...
مادر به فدات بشه پرهاهمم یکی یه دونم دردونم قند عسلم ان شاالله صد و بیست ساله بشششششششششششی ننه قششششششششنگمی
دوستت دارم عاشقتم پرهام خودم.ممنونم پسرک ممه روی من که به دنیا اومدی و منو با حس ناب مادری اشششنا کردی ......ممنونم که به زندگیم رنگ و بوی زندگی دادی ...ممنونم که شدی پسرمن و به من فرصت دادی تا بشمم مادر تو............تا دنیا دنییییییییاستتتتتتتتتتتتتتتتتتت هر چی که بشه حتی اگه این دنیا هم تموم بشه پرهام پسرمنه و من مامان پرهامممممممم.........
دوسسسسسسسسسسسست دارم زیاد........
.: پرهام تا این لحظه ، 5 ماه و 0 روز و 13 ساعت و 37 دقیقه و 14 ثانیه سن دارد