شبه بیست و یک ماهه رمضان
پرهامه قشنگم پسرک باهوشه من سللللللللللللللللللللام مامان دیشب شبه بیست و یکم بود و شبه قدر......شبه دعا و احیا..... من وشما و بابا علی بعده افطاریه سررفتیم شهررو دور بزنیم ببینیم شبه شهادتی چه خبره و یه چایی صلواتی بخوریم و تاساعت یازده دوازده بیایم خونه و به دعاهامون برسیم..... شما تاسوار ماشین شدیم اروم و بی صدا تو بغله مامان بیرونو نگاه میکردی و یه جیکتم درنمیومد ماههههههههههههههه تمام مامان.... مامان به شما لباسه مشکی هم پوشونده بود که اقا پسرمم هم لباسه عزای مولا به تن داشته باشه....(البته بعد خیس شدوبرات عوضش کرددم) بعد رفتیم یه سربه خاله الهه نازدیم و ارمان قند عسلمون تاشمارودید یه شیرین زبونیایی میکرد که دلم...
نویسنده :
حدیث مامان پرهام
15:29