20 خرداد 92 و بی قراری پرهامم برای واکسن
پسرک قوی من دیروز نه پریروز واکسن چهار ماهگی رو زد.اما امروز از عصر به بعد که شد قند عسلم گریه میکرد.الهی مامان فداااااااااااااااااااااااااش بشه.درد و بلات به جونم ناز پسرکم.قطره استامینوفن بچمو دیگه از دیروز ندادم پاهاش درد میکرد.پرهامممممممممممممم الهی مامان دورت بگرده که بهت کسالت اصلااااااااااااااا نمیاد.آخخخخخخخه همیشه واسم خندیدی نگاهات همیشه پراز مهربونی و نازه شاهزاده کوچولوی من.......مامان طاقت اون اشکاتونداره پرهامم.خاله جون اومد اینجابهمون سرزد و بهت دوباره قطره استامینوفن داد آرررررررررررروم شدی فرشته نیککو صفتم.دسسسست خاله جون درد نکنه که هوامونو داررررررره.
پرهام خودمه عروسک جون خودمه
دوسسسسسسسسسسسستت دارممممممممم.....................بیشتر از دیروز و هر روز...........باکی ندارم از هیج کس و هرکس .............چون که تو را دارم عززززززززززززززززیز دل ................همیششششششششششششه برایم بمان