اولین شب قدربا پرهامم
پرهام قشنگم گل خوشبوی مامان سلام
سلام به روی ماهت عززززززززززززیزدلم
پری شب شبه نوزده ماهه مبارکه رمضان بود و اولین شب قدری بود که بین خلوت من و خدایم غیراز بابا علی صدای نفس های پسرکم هم بود.....
شب قشنگی بود ........تا صبح بیدار بودم و احیا گرفتم......برای همه دعا کردم.....برای حضرت امیر دلم سوخت و اشک ها ریختم.........دعا کردم و دعا کردم
امممممممما نمیدونم کی کجا توسط چه کاری چه کسی چه عملی خلاصه پروندمو زیرورو کردم اما متوجه نشدم چه کار شایسته ای به درگهه خدا کرده بودم که تو رو بهم هدیه داد......شب قدر هر دعایی به ذهنم میرسید میدیدم وجود تو برام از ههههههههههمه کس و ههههههههههمه چی با ارزشتزه ........راستش پسرم اونشب هر دعایی خواستم بکنم بین خودم و خدای خودم صورت مثل ماهت اون وجود مهربونه مثل فرشته هات میومد جلو نظرم و اون چیزی که از دلم میومد و برزبانم جاری میشد این بود که خدایا شکرت....
خدایا تن سالم پرهامم رو ازم نگیره
خدیا پرهامم همیشه سالم و سلامت باشه زیر سایه عظمتت....
خدایا پرهامم عاقبت بخیر باشه.....
خدایا پرهامم رو تو مسیر بندگی خودت قراربده......
خدایا بهم دانش و لیاقت تربیت صحیح پسرم رو عنایت بکن......
خدایا پرهامم قوی باشه صبور باشه.....
خدایا پرهامم موفق بشه فردمفیدی باشه برای خدا برای خودش برای جامعش برای خانوادش........
خدایا خدایا خدایا...............................
بهم لیاقت بده تا امانتی رو که به دستم سپردی رو به مسیر خوبی هدایتش کنم.......
خداجونم بزرگتر از هربزرگی اقا تر از هر اقایی فریاد رس بیچارگان ای شنواترین ای بینا تری ای داناترین ای مهربانترین این تو و این پرهامم به خودت میسپارمشش......