اولین و دومین مروارررررررید شاهزاده
با سللللللللللللللللللللللللللللام خدمت پسر قشنک مامان پرهام نازززززززززززز خوودم
مامانی الان که دارم برات این مطالب رو مینوویسم ساعت یک و چهل دقیقه بامداد یک شهریوره.....
یه دو سه هفته ای میشه برات مطلب نذاشته بودم اخه یکم سرم شلوغ بود و اینا اما باور کن از اون روز یعنی 19مرداد که مرورید پسر نازم جونه زد میخوام بیام تو وبت و بنویسم برا پسر خوشگم که خدا بهش دندون داده اما شما که اصلا اجازه عکس گرفتن به مامان نمیدادی منم که فرصت نمیکردم بیام و مطلب بذارم.....
گل خوشبوی مامان طراوت زندگی مامان و بابا بهونه قشنگ زندگی مامانوو بابا عشق قشنگم پرهام نازم.......... عصر روز شنبه 19 مرداد بود که من و شما خونه خاله الهه بودیم و باباعلی و عمو مهدی هم نبودن....بابا علی و عمو مهدی و دایی با هم رفته بودن به تفریح دوروزه مردونه و ما هم خونه خاله الهه موندیم (تعطبلات عید فطر)و کلی خوش گذرروندیم.شما بیقراریهات به اوج خودش رسیده بود و یه لحظه هم ساکت نمیشدی ......مرتب نق نق میکردی ویه جا بند نمیشدی منم که ناراحت از اینکه پسرم بیقراره دنبال راه حلی بودم که ساکتت کنم با خاله الهه پیشت بودیم که یکهو دیدم دندون سمت راستی شما که مدتی میشد متورم شده بود یه خط سفیدی روشه باخاله الهه کلی ذوق کردیم و وقتی من دستم رو فشار دادم و به یه مانع سخت برخوردم نمیدونی پرهام چه حس قشنگی بهم دست داد....احساس میکردم دنیا تو دستای منه.....خیییییییییییییییییییلی خوشحال شده بودم مامان خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلیی بعدش بردمت بیرون و باهم کلی خرید کردیم ووقتی دوباره برگشتیم خونه خاله الهه شما دیگه اروم شده بودی و دیگه بیقراری نمیکردی...........نمیدونی با چه شوق و ذوقی به همه خبر دندون در اوردنت رو میدادم....بابا علی هم تا بهش گفتم کلی ذوق کرد....
دندون سمت چپیت هم سه چهار روز بعدش جوونه زد.....
این عکس روز قبل عید فطر (17 مرداد 92) که نق نق میکردی بردمت محل دوردور
اینجا دم در خونمونه داداشی
اینمم شما و ارمان که خونه خاله الهه بودیم و روزیه که شما دندونت چوونه زد(19 مرداد 92)(شش ماه و پنج روزگیت دندونت جوونه زد گل من)
اینم عکست که دیگه بدون کمک و مسلط میشینی عشق قشنگگگگگگگگگگگگگگگم