پرهام شاهزاده زیبا روی ماپرهام شاهزاده زیبا روی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

پرهام گل مامان و باباش

نحا و مصطفی مهمان های پرهام

باسسسسسسسلام.اقا پرهام ما دوروز بود که مهمون داشت و حسابی سرش گرم بود قند عسلم.اقا محمود دوست قدیمی و هم بازی دوران کودکی بابا علی به اتفاق خانم و دوتا بچه های گلش مهمان ما بودند.دوستای گلمون از اهواز تشریف اورده بودن و پرهام  هم با کوچولو هاشون به نام های نحا و مصطفی حسابی بازی کرد...... (البته بابا یه دوست خیلی صمیمیه دیگه هم داره که امریکا زندگی میکنه با همین ناام) دوروز بود که فرصت نکرده بود مامانی با اقا پرهام بازی کنه بعد از اینکه مهمونای گلمون تشریف بردن حسابی با داداشم خلوت کردم و با هم بازی کردیم.... آخر شب هم مامان بردتش حموم و بعدش شیر خورد و راحت قند عسلم خوووووووابببببببید   ...
2 شهريور 1392

یکی یک دونه خونه ما پنج ماهه شد......

با سلللللللللللللام..........امروز 14 تیر 92 ساعت 10/55 صبح پرهام قند عسلم شاهزاده زیبا روی خونه ما یکی یک دونه درردونه خونه ما عرررررررررررررروسک جونمون پنج  ماهش تموم شد جیگرطلام پرررررررررررررررررررررررررررررررهام                                                                               از قضا امروز تولد 27 سالگی مامان حدیث هم بود .دیشب خاله الهه و امین و ارمان و عمو مهدی  اومدن خونمون و برای ماماان حدیث...
2 شهريور 1392

افطاری خونه مامانی

پرهام قشنگم گل خوشبوی مامان سللللللللام....... جونم برات بگه دیروز رفته بودیم خونه مامانی(مامان مامان حدیث) افطاری....خاله الهه نا و عزیز جون (مامان مامانی) و دایی مجید (دایی مامان حدیث) هم تششریف اورده بودن.... خوش گذشت دور هم افطار کردیم و زیاد گفتیم و خندیدم.... اما پرهامم یه کم بی حوصله بود و زیاد برامون نمیخننیدید...... مادر به فدات بشه ...شما یه کم محیط ها شلوغ رو دوست نداری و کلافه میشی....هر وقت توی جمع هستیم نق نق میکنه قند عسسلمون     این عکس جیگر طلامه وقتی میخواستیم از در بریم بیرون قربونه اون چششششات بشم من که اینقد درشت و خوشششمزس عروسکم   دایی جون و امین و ارمان و پرها...
2 شهريور 1392

پرهام و استخر بادی

پرهام ناس ناسسسسسسی مامان شما چند روزی میشه که بخاطر دندونات پاهای نازت یه کم سوختن بخاطرهمین هرروز توی استخرت بازیت میدیم گل مامانننننننووووووووووو بابا(عکسا روز سه شنبه 29 مرداد)(پرهامه 6 ماه و 16 روزه ی من) فدای پسسسر جذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذابم  فدای اون مژه هاااااااااااااااااااااااااااااااش بعد اب بازی و استخر حالاااا بازی با عروسک هااااا فدای اون خنده هااااااااااااااااااااااااااااااااااش بعدشم لالللللللللللللللللللللللا پسر قششششنگم فدای اون  ناز خوابیدناش           ...
2 شهريور 1392

پارک خانواده جهانشهر

پرهام قشنگم گل نازنازیم سلام مامانی ............سه شنبه 29مرداد باخاله الهه نا رفتیم پارک خانواده و شما کلی با پسرخاله هات بازی کردی و خیلی خوش گذشت داداشم ........بعد شام هم خیلی راحت و اروم خوابیدی....شما خوابیدن توی فضای باز رو خیلی دوست داری مامان....فدات بشم عروسکم اینا هم عکساش: پرهام تاب سوار شده ارمان داداشی هم پرهام رو هل میداد   پرهام و ارمان سرسره بازی میکردند و خاله الهه مهربون مواظبشون بود و هدایتشون میکرد اینجا هم داریم شام میخوریم اقا پرهام با اینکه غذای خودش رو خرده بود ولی از غذای سفره هم مضایقه نمیکرد بچم...   امین در حال صرف شام ارمان قند عسل در حال صر...
2 شهريور 1392

اولین و دومین مروارررررررید شاهزاده

با سللللللللللللللللللللللللللللام خدمت پسر قشنک مامان پرهام نازززززززززززز خوودم مامانی الان که دارم برات این مطالب رو مینوویسم ساعت یک و چهل دقیقه بامداد یک شهریوره..... یه دو سه هفته ای میشه برات مطلب نذاشته بودم اخه یکم سرم شلوغ بود و اینا اما باور کن از اون روز یعنی 19مرداد که مرورید پسر نازم جونه زد میخوام بیام تو وبت و بنویسم برا پسر خوشگم که خدا بهش دندون داده اما شما که اصلا اجازه عکس گرفتن به مامان نمیدادی منم که فرصت نمیکردم بیام و مطلب بذارم..... گل خوشبوی مامان طراوت زندگی مامان و بابا بهونه قشنگ زندگی مامانوو بابا عشق قشنگم پرهام نازم.......... عصر روز شنبه 19 مرداد بود که من و شما خونه خاله الهه بودیم و باباعلی و ...
2 شهريور 1392

پرهام فرشته خوش قدم

آقا پرهام ما بی نهایت خوش قدمه.لحظه ای که به دنیا اومد مامان جون و بابا جونش(مامان بابای ,بابا علی)مکه تشریف داشتن .بابا جونش از طرف فرشته کوچولومون طواف کرده بود.بعدش کربلا مشرف شدن و شب عید هم بابا جونش خودروی تیبا تو قرعه کشی بازار ملاصدرا برنده شد.واسه بابا علی و مامانش هم خوش قدم بوده ..خلاصه که پسرمون خوش قدددددددددددددددددددددددددمه ...
2 شهريور 1392

پرهام و بابا علی و ماشین

این عکسای بابا علی و پرهام و ماشینه که با هم توی حیاط مشغول میشن هراز گاهی بابا علی  منو ول کن میخوام خودم رانندگی کنم بابا علی منم دارم تو شستن ماشسن بهت کمک میکنمااااااااااا گفته باشم ..........هههه خخخخ بابا علی مننو گذاشتی رو کاپوت حالا دیگه چه جوری اتیش بسوووووووزونم اخه....... بابا علی اخه چرا منو بغل میکنی بابایییییییییییی .......بذار رانندگی بکنم بابا ججججججججججونم بابا جونم بابا علی بخخخخخخخخدا من این تو راحتم شما به کارات برس بابا  عکسای روز دوشنبه 28مرداد(پرهام 6 ماه و 15 روزه ی من) ...
1 شهريور 1392

چراغ خونم شش ماهه شد

پرهام عروسک خوووووووودم گل خوشبوی مامان سلام گل گلخونم چراغ خونم شش ماهه شششششششششششششد...هوراااااااااااااااااااااااااا    عزیز دلم پسر خوودم مهربونم باورم نمیشه دلبندم شش ماه صد و هشتاد روز چهار هزارو سیصد و بیست ساعت با تو گذشت پرهامم.... نه ماه که تو دلم بودی شش ماه هم تو اغوشم باورم نمیشه مامان یه جورایی احساس میکنم سالها و ماههاست که باتوام تو فقط شش ماهه که تو اغوشمی اما باور کن که من سالهاست که میشناسم پرهامم خیلی دوستت دارم پسر خودمی تو قربونت بشم  ا نگار سالهاست که من میشناسمت شاید فروغ نگاه تو کز چشمه زلال دلت پا گرفته است با قلبم اشناست شاید که اشنایی من وتو از لحظه های ...
24 مرداد 1392